Bloodshot فیلمی از Valiant Comics است که توسط Sony pictures ساخته شده و با تمام نکات منفی که تقریباً تمام آثار این دسته دارند، همچنان یک فیلم کامیک بوکی قابل قبول است. با بازی رایانه و نقد و بررسی فیلم Bloodshot – بر افروخته همراه باشید.
در دورهای که فیلمهای Marvel و Dc بدون رقیب در گیشه به مبلغهای میلیاردی دست پیدا میکنند، هر استودیو فیلمسازی دیگری دلش یک دنیای ابر قهرمانی میخواهد تا از این راه بتواند به سود کلانی دست پیدا کند. اما داستان به همین سادگی نیست و این کار نیاز به یک برنامه ریزی بلند مدت و دقیق دارد؛ کاری که حتی دی سی با وجود کامیکهایی عظیم و گسترده نتوانست موفق به انجام آن شود.
نقد و بررسی فیلم Bloodshot | قهرمانی از جنس خون
امروزه یکی از دغدغههای بزرگ سازندگان فیلمهایی با محوریت یک سوپر هیرو، انتخاب بازیگر توانا و با استعداد است زیرا نقش آفرینی در قالب یک ابر قهرمان با قدرتهای ویژه و بیان عواطف و احساسات در فضایی پر از پردههای سبز و جلوههای ویژه کار دشواری است. بازیگرانی که علاوه بر مشخصات فیزیکی لازم، باید یک چهره معروف و پر فروش هالییوودی باشند تا به سرعت استودیو را به هدفشان یعنی پول برسانند.
وین دیزل (Vin Diesel)، تا حدودی تمام ویژگیهای لازم به جز بازیگر توانا و با استعداد را دارد؛ یعنی با مجموعه پر فروش Fast and Furious به شهرت رسیده است، مشخصات فیزیکی لازم را نیز دارد و در گذشته در سه گانه Riddick و فیلم The Last Witch Hunter، تجربه نقش آفرینی در قالب یک ابر انسان را دارد. در نتیجه او یک سوژه آماده است که هر چه سریعتر سازندگان او را به کار بگیرند و همانطور که از قبل در تریلرها مشخص بود، عمده تمرکز فیلم نیز بر روی او است. اما وین دیزل یکی از بی احساسترین بازیهای عمرش را در این فیلم نمایش میدهد. نمایشی خشک و بی احساس که اوج شکوفاییاش در فیلم، داد و هوارهای بیهوده و تهدیدهایی با دیالوگهای تکراری است.
در حالی این موضوع برای سازندگانی که تازه وارد این مسیر شدهاند مهم است که دی سی و مخصوصاً مارول، بازیگران نه چندان مشهور اما با استعدادی را در فیلمهایشان به کار گرفتهاند و آنها را به دنیای سینما معرفی کردهاند.

شخصیت پردازی ضعیف و عدم توجه به شخصیتهای فرعی یکی از مشکلاتی است که حتی بهترین فیلمهای این ژانر نیز از آن رنج میبرند. شخصیت هایی که گاهی مواقع مانند عروسک خیمه شب بازی هر کجا که نویسنده بخواهد آنها را میبرد و فقط حضور فیزیکی در فیلم دارند. «کی تی» که از همان ابتدا مشخص است نقش مهمی در فیلم دارد و باید منتظر پدیدار شدن یک رابطه احساسی بین او و «ری گاریسون» باشیم، به خاطر تمرکز بیشتر فیلم بر روی شخصیت اصلی، در سایه میماند و علیرغم تاثیرگذاری زیاد در پایان فیلم، تنها اطلاعاتی ناقص از گذشته او به مخاطب داده میشود.
دیگر شخصیتهای به اصطلاح ارتقا یافته سازمان «آر اس تی» یعنی «تیبز» و «جیمی»، همانند کی تی تنها یک معرفی ساده میشوند و در حالی که هر یک از آنها طرز فکری متفاوت با یکدیگر دارند و باید تصمیم بگیرند که چه راهی انتخاب کنند و با کدام گروه همراه شوند، نیازمند آشنایی بیشتر با هر کدام از آنها بود. چرا کی تی از همراهی دکتر سر باز میزند اما جیمی تصمیم میگیرد که در برابر ری بایستد؟ چرا جیمی بر سر دوراهی قرار دارد و در انتها بر خلاف میل باطنی ترجیح میدهد که جیمی را همراهی کند؟
شخصیت پردازی ضعیف برای آنتاگونیست (شخصیت منفی) فیلم نیز صدق میکند، دانشمندی که در طول فیلم هیچ حرکت هوشمندانه و جسورانهای از او مشاهده نمیکنیم و بیشتر اقدامات را زیر دستهایش برای او انجام میدهد. «دکتر هارنینگ» حتی اطلاعات دقیقی از تکنولوژی که ساخته است ندارد و دلیل تنفر او از همکار قدیمیاش، «باریس» مشخص نیست.

روند عجولانه و سریعی که فیلم برای پیش برد داستان انتخاب میکند یکی از نکتههایی است که شاید تمام مشکلات فیلم از آن سر چشمه میگیرد. در حالی که عمده تمرکز فیلم روی شخصیت ری است، فقط پانزده دقیقه ابتدایی فیلم به آشنایی با خصوصیات او اختصاص داده میشود. دقایقی که بیشتر آن نیز یاد آور شخصیت «تورتو» در سریع و خشن است؛ وین دیزل با همان زیرپوش همیشگی و سوار بر ماشینی کلاسیک در حال رانندگی در جادهای سرسبز در ارتفاعات کنار ساحل. فیلم حتی به خودش زحمت نمیدهد دلیل محکم و متفاوتی برای فعالیتهای ری فراهم کند، به صورتی که او ترکیبی از انتقام جویی و خشم «ولورین» و وطن پرستی «کاپیتان آمریکا» است. در حالی که دیگر فیلمهای ابر قهرمانی تلاش میکنند تصویری خوب و شایسته در ذهن مخاطب حک کنند و نشان دهند که شخصیتی که قرار است یک قهرمان و نجات دهنده زمین شود چه خصوصیات اخلاقی دارد و از چه مشکلاتی برای رسیدن به این جایگاه عبور کرده است، این فیلم بدون بررسی این مسائل به سادگی قدرتهایی را به او هدیه میدهد که شاید شایستگیاش را نداشته باشد.
همانطور که از تریلرهای فیلم مشخص است، با اثری نسبتا تاریکتر و خشنتر از دیگر فیلمهای این دسته مواجه هستیم که در نگاه اول یک نکته مثبت است. فیلمهایی دیگری که از هر فرصتی استفاده میکنند تا با شوخیهایی گاها لوس و بی مزه مخطابان کم سن و سال و نوجوان را راضی نگه دارند؛ اما Bloodshot با توجه به اینکه همان رده سنی را دارد، نمیتواند با دست باز صحنههای خشن و درگیریهایی متفاوتتر را به نمایش بگذارد و بخشی از مبارزههای ری با سربازان، از دید دیگر شخصیتها و دوربینهای مداربسته نمایش داده میشود. البته نه اینکه سازندگان نخواهند فیلمی مناسب رده سنی بزرگسال تولید کنند، آنها میدانند که طیف گستردهای از علاقهمندان به این ژانر نوجوانانی هستند که به کمدی و شوخ طبعی قهرمانان علاقه دارند و به همین علت بار کمدی فیلم را به دوش «ویگانزی»، نابغه کامپیوتر و الکترونیک گذاشته است تا فیلم بیش از اندازه خشک و جدی نباشد. هر چند ویگانزی مانند دیگر شخصیتهای فرعی فقط در فیلم حضور ظاهری دارد و دلیل استخدام اجباری او توسط باریس مشخص نمیشود اما همچنان جذابترین شخصیت فیلم است و رقابت کاری او با «اریک» یکی از جالبترین صحنههای فیلم را رقم میزند.

در فیلمهایی که یک ابرقهرمان با قدرتهای بسیار زیاد یا اصطلاحا خداگونه مانند «سوپرمن» نقش اصلی را ایفا میکند، باید دشمنان و رقیب شایسته و توانایی برای او درنظر گرفته شود. کسانی که بتوانند با وجود قدرتهای زیاد شخصیت اصلی، او را به چالشهای متفاوت و سختی دعوت کنند و اجازه پیروزی را به او ندهند. اتفاقی که در این فیلم نمیافتد و همانطور که از پیش گفته شد، آنتاگونیست ضعیف فیلم موجب شده که ری همانند یک قهرمان تک بعدی به نظر برسد و همانند رباتی بی احساس، آرام آرام در حال قدم زدن میان دشمنان و وین دیزل نیز در حال خودنمایی و نشان دادن عضلاتش باشد.
همجنین این موضوع موجب شده که با توجه به آسیب پذیر نبودن ری، مخاطب هیچگاه در طول فیلم نگران سلامت او نباشد و شخصیتی که یک بار مرده و سپس زنده شده است، دوباره نیز به زندگی بر می گردد. این تفکر، حس تعلیق و کشش داستانی را از فیلم حذف کرده است و به جای نگرانی و هیجان لحظهای، مخاطب در انتظار است که فیلم هر چه زودتر به پایان برسد.

با توجه به پیشرفت روز افزون علم و همچنین گسترش سینما، دیگر نمیتوان به منطق چنین فیلمهایی ایراد گرفت. یک سرباز بازگشته از مرگ به کمک نانو ذرات میکروسکوپی که به شکلی هوشمندانه و جالب طراحی شده است و در ابتدا خبر از ایدهای ناب میدهد که متاسفانه تمرکز بر روی آن، در دستور کار سازندگان فیلم قرار نمیگیرد.
تکنولوژی استفاده شده برای بازگشت به زندگی از این جهت هوشمندانه است که از آن برای دستکاری واقعیت و حافظه انسان استفاده میشود و بسیار زیرکانه اطلاعات کامل و دقیقی از نقاط قوت و ضعف آن نانو ذرات به بیننده داده نمیشود که همین نقاط ضعف و قوت، مواقع مورد نیاز در فیلم قید میشوند و همچنان حس سرگرم کنندگی فیلم را حفظ میکند. تصور کنید اگر از همان ابتدا میدانستیم که قطعات میزان مقاومت خاصی در برابر آسیب دارند یا یک بمب الکتریکی قوی میتواند این ذرات را خاموش کند و یا اینکه نانو ذرات قابل دستکاری و کد نویسی دوباره هستند، فیلم دیگر هیچ چیزی در آستین نداشت یا بیننده را غافل گیر کند و فیلم را پیش ببرد.

بعد از پایان فیلم چند علامت سوال بزرگ همچنان ذهن بیننده را درگیر میکند که نشانگر پیچیدگی و داستان زیرکانه فیلم نیست؛ اتفاقاًبرعکس، نشان از ضعف فیلمنامه است که مشخص نمیکند حقیقت ماجرا برای زنده ماندن «جینا» چیست و چگونه در مبارزه نهایی و زمانی که میزان نانو ذرات تشکیل دهنده خون ری به صفر درصد میرسد و یک بمب جلو پای او منفجر میشود، همچنان زنده میماند.
در نهایت Bloodshot – برافروخته را میتوان قدمی کوچک برای آینده بزرگ سونی پیکچرز در نظر گرفت که مشخص است از اشتباهات برادران وارنر در لیگ عدالت و جوخه خودکشی درس گرفته و قصد ندارد بزودی فیلمی را بسازد که چند قهرمان بدون اینکه آشنایی از پیش با آنها داشته باشیم را در کنار یکدیگر قرار دهد. احتمالا سونی همان راه ماورل را انتخاب کند و در ابتدا فیلمهایی با محوریت یک ابرقهرمان بسازد و تلاش کند فیلم به فیلم از اشتباهات گذشته درس بگیرد و درآینده با داشتن دنیایی وسیعتر و دستی بازتر، به موفقیت برسد.