بازی رایانه

جدیدترین اخبار بازی های کامپیوتری

بازی رایانه

جدیدترین اخبار بازی های کامپیوتری

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «فیلم پلتفرم» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

کارگردان فیلم Suicide Squad نظریه جوکر را تایید کردفیلم Suicide Squad

کارگردان فیلم Suicide Squad نظریه اخیر طرفداران درباره یکی از تتوهای جوکر در این فیلم را تایید و به درست بودن آن اشاره کرد.

 

به گزارش بازی رایانه و به نقل از Heroic HollyWood اخیرا طرفداران علاقه‌مند به دنیای سینمایی دی‌سی (DC) درباره جوکر جرد لتو (Jared Leto) نظریه جدیدی درباره تتو روی پیشانی این کاراکتر پخش کردند که به نظر می‌رسد کاملا درست بوده.

این نظریه درباره نوشته Damaged به معنی خراب شدن یا ضربه خوردن، بر روی پیشانی جوکر در فیلم Suicide Squad بود که دلیل هک شدن این تتو بر روی پیشانی این کاراکتر را مرگ رابین و انتقام بتمن توصیف کرده است. بنا بر این نظریه، جوکر پس از کشتن رابین خشم بتمن را چند برابر می‌کند و بتمن در یک نقشه انتقام‌جویی نیمه‌کاره به جوکر حمله می‌کند و در این حمله با شکستن دندان جوکر خنده او را هم می‌شکند؛ جوکر بعد از این اتفاق این تتو را برای ضربه‌ای که خورده بود روی پیشانی خود می‌زند تا بتمن با دیدن آن حتی بیشتر عصبانی شود.

حال گرچه طرفداران به احتمال زیاد به زودی شاهد بازگشت مجدد جرد لتو در نقش جوکر نخواهند بود اما این نظریه توسط کارگردان این فیلم یعنی دیوید دیوید ایر (David Ayer) طی یک پست توئیتر در اکانت رسمی وی تایید شد.

همچنین نسخه بعدی این فیلم به کارگردانی و نویسندگی جیمز گان (James Gunn) برای اکران در سال ۲۰۲۱ برنامه ریزی شده اما هیچ نامی از جرد لتو در بین بازیگران این فیلم دیده نمی‌شود؛ پس حتی با وجود برنامه‌ریزی‌ها برای تاریخچه کاراکتر جوکر در این فیلم باز هم نمی‌توان انتظار چندانی برای بازگشت این بازیگر و ساخت دنباله خاصی برای این کاراکتر داشت.

این فیلم در دست ساخت، در تاریخ ۶ آگوست ۲۰۲۱ (۱۵ مرداد ۱۴۰۰) اکران خواهد شد و از ستارگانی مانند جان سینا (John Cena) در آن ایفای نقش خواهند کرد.

 

منبع: بازی رایانه

  • حامد زاحدی
  • ۰
  • ۰

Bloodshot فیلمی از Valiant Comics است که توسط Sony pictures ساخته شده و با تمام نکات منفی که تقریباً تمام آثار این دسته دارند، همچنان یک فیلم کامیک بوکی قابل قبول است. با بازی رایانه و نقد و بررسی فیلم Bloodshot – بر افروخته همراه باشید.

در دوره‌ای که فیلم‌های Marvel و Dc بدون رقیب در گیشه به مبلغ‌های میلیاردی دست پیدا می‌کنند، هر استودیو فیلمسازی دیگری دلش یک دنیای ابر قهرمانی می‌خواهد تا از این راه بتواند به سود کلانی دست پیدا کند. اما داستان به همین سادگی نیست و این کار نیاز به یک برنامه ریزی بلند مدت و دقیق دارد؛ کاری که حتی دی سی با وجود کامیک‌هایی عظیم و گسترده نتوانست موفق به انجام آن شود.

بلادشات (Bloodshot)                           

نقد و بررسی فیلم Bloodshot  |  قهرمانی از جنس خون


امروزه یکی از دغدغه‌های بزرگ سازندگان فیلم‌هایی با محوریت یک سوپر هیرو، انتخاب بازیگر توانا و با استعداد است زیرا نقش آفرینی در قالب یک ابر قهرمان با قدرت‌های ویژه و بیان عواطف و احساسات در فضایی پر از پرده‌های سبز و جلوه‌های ویژه کار دشواری است. بازیگرانی که علاوه بر مشخصات فیزیکی لازم، باید یک چهره معروف و پر فروش هالییوودی باشند تا به سرعت استودیو را به هدفشان یعنی پول برسانند.
وین دیزل (Vin Diesel)، تا حدودی تمام ویژگی‌های لازم به جز بازیگر توانا و با استعداد را دارد؛ یعنی با مجموعه پر فروش Fast and Furious به شهرت رسیده است، مشخصات فیزیکی لازم را نیز دارد و در گذشته در سه گانه Riddick و فیلم The Last Witch Hunter، تجربه نقش آفرینی در قالب یک ابر انسان را دارد. در نتیجه او یک سوژه آماده است که هر چه سریع‌تر سازندگان او را به کار بگیرند و همانطور که از قبل در تریلرها مشخص بود، عمده تمرکز فیلم نیز بر روی او است. اما وین دیزل یکی از بی احساس‌ترین بازی‌های عمرش را در این فیلم نمایش می‌دهد. نمایشی خشک و بی احساس که اوج شکوفایی‌اش در فیلم، داد و هوار‌های بیهوده و تهدیدهایی با دیالوگ‌های تکراری است.
در حالی این موضوع برای سازندگانی که تازه وارد این مسیر شده‌اند مهم است که دی سی و مخصوصاً مارول، بازیگران نه چندان مشهور اما با استعدادی را در فیلم‌هایشان به کار گرفته‌اند و آن‌ها را به دنیای سینما معرفی کرده‌اند.

نقد فیلم Bloodshot

شخصیت پردازی ضعیف و عدم توجه به شخصیت‌های فرعی یکی از مشکلاتی است که حتی بهترین فیلم‌های این ژانر نیز از آن رنج می‌برند. شخصیت هایی که گاهی مواقع مانند عروسک خیمه شب بازی هر کجا که نویسنده بخواهد آن‌ها را می‌برد و فقط حضور فیزیکی در فیلم دارند. «کی تی» که از همان ابتدا مشخص است نقش مهمی در فیلم دارد و باید منتظر پدیدار شدن یک رابطه احساسی بین او و «ری گاریسون» باشیم، به خاطر تمرکز بیشتر فیلم بر روی شخصیت اصلی، در سایه می‌ماند و علی‌رغم تاثیرگذاری زیاد در پایان فیلم، تنها اطلاعاتی ناقص از گذشته او به مخاطب داده می‌شود.
دیگر شخصیت‌های به اصطلاح ارتقا یافته سازمان «آر اس تی» یعنی «تیبز» و «جیمی»، همانند کی تی تنها یک معرفی ساده می‌شوند و در حالی که هر یک از آن‌ها طرز فکری متفاوت با یکدیگر دارند و باید تصمیم بگیرند که چه راهی انتخاب کنند و با کدام گروه همراه شوند، نیازمند آشنایی بیشتر با هر کدام از آن‌ها بود. چرا کی تی از همراهی دکتر سر باز می‌زند اما جیمی تصمیم می‌گیرد که در برابر ری بایستد؟ چرا جیمی بر سر دوراهی قرار دارد و در انتها بر خلاف میل باطنی ترجیح می‌دهد که جیمی را همراهی کند؟
شخصیت پردازی ضعیف برای آنتاگونیست (شخصیت منفی) فیلم نیز صدق می‌کند، دانشمندی که در طول فیلم هیچ حرکت هوشمندانه و جسورانه‌ای از او مشاهده نمی‌کنیم و بیشتر اقدامات را زیر دست‌هایش برای او انجام می‌دهد. «دکتر هارنینگ» حتی اطلاعات دقیقی از تکنولوژی که ساخته است ندارد و دلیل تنفر او از همکار قدیمی‌اش، «باریس» مشخص نیست.

بلادشات

روند عجولانه و سریعی که فیلم برای پیش برد داستان انتخاب می‌کند یکی از نکته‌هایی است که شاید تمام مشکلات فیلم از آن سر چشمه می‌گیرد. در حالی که عمده تمرکز فیلم روی شخصیت ری است، فقط پانزده دقیقه ابتدایی فیلم به آشنایی با خصوصیات او اختصاص داده می‌شود. دقایقی که بیشتر آن نیز یاد آور شخصیت «تورتو» در سریع و خشن است؛ وین دیزل با همان زیرپوش همیشگی و سوار بر ماشینی کلاسیک در حال رانندگی در جاده‌ای سرسبز در ارتفاعات کنار ساحل. فیلم حتی به خودش زحمت نمی‌دهد دلیل محکم و متفاوتی برای فعالیت‌های ری فراهم کند، به صورتی که او ترکیبی از انتقام جویی و خشم «ولورین» و وطن پرستی «کاپیتان آمریکا» است. در حالی که دیگر فیلم‌های ابر قهرمانی تلاش می‌کنند تصویری خوب و شایسته در ذهن مخاطب حک کنند و نشان دهند که شخصیتی که قرار است یک قهرمان و نجات دهنده زمین شود چه خصوصیات اخلاقی دارد و از چه مشکلاتی برای رسیدن به این جایگاه عبور کرده است، این فیلم بدون بررسی این مسائل به سادگی قدرت‌هایی را به او هدیه می‌دهد که شاید شایستگی‌اش را نداشته باشد.

همانطور که از تریلرهای فیلم مشخص است، با اثری نسبتا تاریک‌تر و خشن‌تر از دیگر فیلم‌های این دسته مواجه هستیم که در نگاه اول یک نکته مثبت است. فیلم‌هایی دیگری که از هر فرصتی استفاده می‌کنند تا با شوخی‌هایی گاها لوس و بی مزه مخطابان کم سن و سال و نوجوان را راضی نگه دارند؛ اما Bloodshot با توجه به اینکه همان رده سنی را دارد، نمی‌تواند با دست باز صحنه‌های خشن و درگیری‌هایی متفاوت‌تر را به نمایش بگذارد و بخشی از مبارزه‌های ری با سربازان، از دید دیگر شخصیت‌ها و دوربین‌های مداربسته نمایش داده می‌شود. البته نه اینکه سازندگان نخواهند فیلمی مناسب رده سنی بزرگسال تولید کنند، آن‌ها می‌دانند که طیف گسترده‌ای از علاقه‌مندان به این ژانر نوجوانانی هستند که به کمدی و شوخ طبعی قهرمانان علاقه دارند و به همین علت بار کمدی فیلم را به دوش «ویگانزی»،  نابغه کامپیوتر و الکترونیک گذاشته است تا فیلم بیش از اندازه خشک و جدی نباشد. هر چند ویگانزی مانند دیگر شخصیت‌های فرعی فقط در فیلم حضور ظاهری دارد و دلیل استخدام اجباری او توسط  باریس مشخص نمی‌شود اما همچنان جذاب‌ترین شخصیت فیلم است و رقابت کاری او با «اریک»  یکی از جالب‌ترین صحنه‌های فیلم را رقم می‌زند.

بلادشات

در فیلم‌هایی که یک ابرقهرمان با قدرت‌های بسیار زیاد یا اصطلاحا خداگونه مانند «سوپرمن» نقش اصلی را ایفا می‌کند، باید دشمنان و رقیب شایسته و توانایی برای او درنظر گرفته شود. کسانی که بتوانند با وجود قدرت‌های زیاد شخصیت اصلی، او را به چالش‌های متفاوت و سختی دعوت کنند و اجازه پیروزی را به او ندهند. اتفاقی که در این فیلم نمی‌افتد و همانطور که از پیش گفته شد، آنتاگونیست ضعیف فیلم موجب شده که ری همانند یک قهرمان تک بعدی به نظر برسد و همانند رباتی بی احساس، آرام آرام در حال قدم زدن میان دشمنان و وین دیزل نیز در حال خودنمایی و نشان دادن عضلاتش باشد.
همجنین این موضوع موجب شده که با توجه به آسیب پذیر نبودن ری، مخاطب هیچگاه در طول فیلم نگران سلامت او نباشد و شخصیتی که یک بار مرده و سپس زنده شده است، دوباره نیز به زندگی بر می گردد. این تفکر، حس تعلیق و کشش داستانی را از فیلم حذف کرده است و به جای نگرانی و هیجان لحظه‌ای، مخاطب در انتظار است که فیلم هر چه زودتر به پایان برسد.

نقد فیلم Bloodshot

با توجه به پیشرفت روز افزون علم و همچنین گسترش سینما، دیگر نمی‌توان به منطق چنین فیلم‌هایی ایراد گرفت. یک سرباز بازگشته از مرگ به کمک نانو ذرات میکروسکوپی که به شکلی هوشمندانه و جالب طراحی شده است و در ابتدا خبر از ایده‌ای ناب می‌دهد که متاسفانه تمرکز بر روی آن، در دستور کار سازندگان فیلم قرار نمی‌گیرد.
تکنولوژی استفاده شده برای بازگشت به زندگی  از این جهت هوشمندانه است که از آن برای دستکاری واقعیت و حافظه انسان استفاده می‌شود و بسیار زیرکانه اطلاعات کامل و دقیقی از نقاط قوت و ضعف آن نانو ذرات به بیننده داده نمی‌شود که همین نقاط ضعف و قوت، مواقع مورد نیاز در فیلم قید می‌شوند و همچنان حس سرگرم کنندگی فیلم را حفظ می‌کند. تصور کنید اگر از همان ابتدا می‌دانستیم که قطعات میزان مقاومت خاصی در برابر آسیب دارند یا یک بمب الکتریکی قوی می‌تواند این ذرات را خاموش کند و یا اینکه نانو ذرات قابل دستکاری و کد نویسی دوباره هستند، فیلم دیگر هیچ چیزی در آستین نداشت یا بیننده را غافل گیر کند و فیلم را پیش ببرد.

بلادشات

بعد از پایان فیلم چند علامت سوال بزرگ همچنان ذهن بیننده را درگیر می‌کند که نشانگر پیچیدگی و داستان زیرکانه فیلم نیست؛ اتفاقاًبرعکس، نشان از ضعف فیلمنامه است که مشخص نمی‌کند حقیقت ماجرا برای زنده ماندن «جینا» چیست و چگونه در مبارزه نهایی و زمانی که میزان نانو ذرات تشکیل دهنده خون ری به صفر درصد می‌رسد و یک بمب جلو پای او منفجر می‌شود، همچنان زنده می‌ماند.

در نهایت Bloodshot – برافروخته را می‌توان قدمی کوچک برای آینده بزرگ سونی پیکچرز در نظر گرفت که مشخص است از اشتباهات برادران وارنر در لیگ عدالت و جوخه خودکشی درس گرفته و قصد ندارد بزودی فیلمی را بسازد که چند قهرمان بدون اینکه آشنایی از پیش با آن‌ها داشته باشیم را در کنار یکدیگر قرار دهد. احتمالا سونی همان راه ماورل را انتخاب کند و در ابتدا فیلم‌هایی با محوریت یک ابرقهرمان بسازد و تلاش کند فیلم به فیلم از اشتباهات گذشته درس بگیرد و درآینده با داشتن دنیایی وسیع‌تر و دستی بازتر، به موفقیت برسد.

 

منبع: سایت بازی رایانه

  • حامد زاحدی
  • ۰
  • ۰

در این مقاله، به نقد و بررسی فیلم The Platform محصول کشور اسپانیا و سال ۲۰۱۹ میلادی پرداخته‌ایم. با بازی رایانه همراه باشید.

بسیاری چگونگی رفتار انسان را زاییده شرایط مختلف محیطی دانسته‌اند و بر این باورند که انسان کوچک‌تر و ناتوان‌تر از آن است که بتواند یا حتی بخواهد بر شرایط پیروز شود. گروهی دیگر اما نظری متفاوت با «محیطی‌ها» دارند. آن‌ها می‌گویند درست است که محیط در شکل‌گیری و جهت‌دهی رفتار انسان نقش به سزایی دارد؛ اما در نهایت انسان با آزادی و قدرت اختیار خود می‌تواند بر محیط چیره گشته، آن را تغییر دهد و سامان بخشد. در واقع گروه اول، اساسا هر عمل انسان را توجیه شدنی و قابل بخشش می‌دانند و گروه دوم با تایید آزادی انسان، او را مسئول بی‌چند و چون اعمالش می‌خوانند؛ با این استدلال که اگر محیط به قهقرا کشیده شده، انسان آن را به قهقرا کشانده و اگر محیط به زیر سلطه انسان در آمده، انسان آن را دچار خود کرده است.

The Platform فیلم اسپانیایی محصول سال ۲۰۱۹ میلادی، با جسارتی مثال زدنی و با ایده‌های ناب و فوق‌العاده جذاب خود، در صدد آن است ‌که جدال همیشگی محیط و انسان را به تصویر بکشد و نظریات دو گروه بالا را مورد بررسی قرار دهد.

نقد و بررسی فیلم The Platform | شرایط به نفع تفاسیر

نقد و بررسی فیلم The Platform

توجه: در ادامه‌ متن، داستان فیلم The Platform اسپویل می‌شود.

پلتفرم یک فیلم علمی تخیلی است‌. داستان آن به یک ساختمان خیالی با طبقات متعدد می‌پردازد که ساکنین آن هر ماه یک بار، دو به دو به طبقه جدیدی برده می‌شوند و در انتظار غذا می‌مانند. یک پلتفرم با انبوهی از غذا از طبقه صفر به پایین می‌آید و ساکنین هر طبقه چند دقیقه فرصت دارند تا از میان آن غذاها چیزی بخورند. طبیعی است که به طبقات بالاتر، غذای بیشتری می‌رسد و به طبقات پایین‌تر، غذای کمتر و حتی گاهی هیچ. در واقع پلتفرم در ابتدا به این موضوع حیاتی می‌پردازد که انسان‌ها در این شرایط به خصوص چه خواهند کرد. آیا آن‌ها قادر خواهند بود طوری غذا را مدیریت کنند که غذا به همه‌ی طبقات برسد یا اینکه در نهایت طبقات پایین‌تر مجبورند برای زنده ماندن از خون یکدیگر بنوشند و گوشت خود را بخورند؟

در تمام طول فیلم، چیزی از مسئولین این شرایط نمی‌بینیم – مگر چند تصویر مخدوش از طبقه‌ی صفر که مشخص هم نیست از دید چه کسی روایت می‌شوند – بلکه فیلم داستانش را همراه با مردی میانسال روایت می‌کند که در نظر فرهیخته می‌نماید و از میان تمام آن چیزهایی که هر فرد می‌تواند یکی از آن‌ها را همراه با خود به داخل آن ساختمان بیاورد، کتاب دون کیشوت اثر سروانتس را آورده است. در طبقه‌ی چهل و هشتم از خواب بیدار می‌شود، خود را هم طبقه با پیرمردی شصت ساله می‌بیند و اطلاعاتی را که بالاتر عرض کردم از او می‌ستاند. روند دادن این اطلاعات داستانی و شیوه‌ی عرضه این ایده‌ی ناب در داستان بسیار جذاب و قابل توجه انجام می‌شود؛ مثلا هنگامی که پیرمرد می‌خواهد راجع به اینکه همراه با خود چه چیزی به آن ساختمان آورده است، توضیحی ارائه دهد، داستان جالبی در مورد یک چاقوی بسیار تیز می‌دهد و اینکه آن را از کجا دیده و چه کارهایی می‌تواند با آن انجام دهد. نقطه‌ی عطف داستان درست در آنجایی رقم می‌خورد که یک ماه سپری می‌شود و ناگهان آن‌ها در طبقه‌ی صد و هفت و دو، از خواب برمی‌خیزند.

نقد و بررسی فیلم The Platform

شخصیت اصلی داستان خود را بسته به تخت می‌بیند و پیرمرد با لحنی شاید بشود گفت دوستانه و محترم به او توضیح می‌دهد که مجبور است برای ادامه‌ی زندگی، پس از سپری شدن ده روز از آن چاقوی تیز خود استفاده کرده و گوشت او را بخورد. فیلم با مهارتی مثال زدنی، تعلیق ناشی از این ماجرا را برایمان تصویر می‌کند؛ روزها را نشانمان می‌دهد و ما را در انتظار وقوع این ماجرای انسانی و خشونت‌بار نگه می‌دارد. تا این جای داستان همه چیز خوب پیش می‌رود. پرسش اساسی شخصیت اول که در جست و جوی راهی است که این شرایط هولناک را سامان بخشد، در این قسمت از داستان، به سیاهی می‌گراید. هیچ کاری نمی‌شود کرد. یکی از این دو شخصیت باید بمیرد تا دیگری زنده بماند. این بخش از فیلم یکی از بهترین قسمت‌های فیلم است. جایی که جنون می‌تازد! فیلم همانند رمان کوری – که البته اینجا کاری به کیفیت این رمان ندارم – ابایی از نشان دادن کثیف‌ترین و وحشیانه‌ترین رویدادها ندارد البته در این امر نیز بسیار موفق است و به راحتی قادر می‌شود حال همه‌مان را بد کند؛ به حدی که برای چند لحظه به طور کامل چشمان خود را از صفحه‌ی نمایشگر برگیریم. با این حال، همه خوب می‌دانیم که این ماجرا حتی یک دهم آن چیزی که در واقعیت ممکن است رخ دهد، نیست و فیلمساز پلتفرم، در نمایش آن بسیار رحم و شفقت به خرج داده است! به هر حال در ادامه فیلم می‌بینیم که شخصیت اصلی، همانطور که انتظارش را داشتیم، از دام مرگ می‌گریزد. زن جوان آسیایی که در پرده‌ی اول داستان او را دیده‌ بودیم که برای یافتن دختر کوچک خود، با پلتفرم به پایین می‌آمد تا شاید او را بیابد و شخصیت اصلی نیز با خوبی و فروتنی با او برخورد کرده بود و حالا در این پرده می‌بینیم که او پس از ده روز به طبقه‌ی ۱۷۲ می‌رسد و درست در بزنگاه، جان گورنگ را نجات می‌دهد.

البته ممکن است این پرسش پیش آید که چرا او ده روز صبر کرده و بعد به پایین آمده که پرسش درستی هم هست و حفره‌ی فیلمنامه‌ای فیلم را عیان می‌کند‌ اما اشکالی ندارد. به هر حال ایرادی است که می‌شود با بهانه‌تراشی‌های مختلف، آن را توجیه کرد. گورنگ از مرگ نجات می‌یابد و پیرمرد داستان را به شکلی وحشیانه می‌کشد. همینجا بگویم که فیلم به خوبی می‌تواند در داستان سرایی و شیوه‌ی چینش اتفاقات داستان خود، توقعات ما را برآورده کند و برای همین هم ما را تا انتها همراه خود نگه می‌دارد؛ مگر پایان بدش که بسیار ناامید کننده و ادایی به نظر می‌رسد اما برگردیم به جایی که بودیم. این کشتن پیرمرد، همان اتفاقی است که داستان باید بدان می‌رسید؛ و این جا به نظر می‌آید فیلمساز با تلخی اعلام می‌کند که شرایط بر انسان چیره خواهند شد. اما مشکل فیلم درست در همین قسمت شروع می‌شود و متاسفانه تا به آخر فیلم همراه آن می‌ماند. فیلمساز برای آنکه عذاب وجدان گورنگ را نشان دهد، به تصویری بیرونی و شاید بشود گفت بسیار فانتزی و پیش پا افتاده از پیرمرد اکتفا می‌کند که با گورنگ مدام در حال گفت و گو و وسوسه کردن اوست. به نظرم این تصویر خیالی و تا حدودی فانتزی به فیلم مشکلی جبران ناپذیر وارد می‌کند. جالب است که از همین جا، نمادپردازی و ارجاعات به واقعیت و حتی تاریخ، مذهب و… شروع می‌شوند. اینجا فیلم چند پاره می‌شود و به جای آنکه عیار واقع نمایی خود را بالا ببرد، رو به فانتزی می‌آورد. در حقیقت نمی‌توان با یک شرایط علمی و تخیلی که زاده‌ی ذهن فیلمساز است، به تحلیلی از واقعیت دست یافت. نهایت کاری که می‌توان کرد این است که چگونگی رفتار انسان را در این شرایط خیالی، سنجید و نشان داد. اما فیلمساز گویی این را بدیهی به شمار آورده، و به همان تصویر حداقلی از صحنه‌ی کشتار – که خوب است – اکتفا و شروع به حرافی‌های فلسفی و سیاسی – اجتماعی می‌کند و این غلط است؛ هر محیط و هر شرایطی را باید با ویژگی‌های خاص خود آن سنجید نه آنکه نتایجی که از یک محیط بدست آمده را به محیط دیگر نیز نسبت داد. در واقع شیوه برخورد فیلمساز با این ماجرا بسیار تقلیل‌گرایانه و سطحی است. نمونه‌ی بارز آن نیز عذاب وجدان گورنگ بوده که بسیار سطحی نشان داده می‌شود.

The Platform

فیلمساز اگر به واقع می‌خواست به تحلیلی درست از حالات روحی و روانی آدم‌ها در این شرایط بپردازد و هجومی که گذشته‌ آن‌ها در این لحظات سخت می‌آورد، عیان سازد، باید تصویری درونی‌تر و البته جزئی‌تر از شیوه‌ی زندگی آن‌ها را نشان می‌داد؛ مثلا فیلمساز می‌توانست وقت بیشتری را به تنهایی گورنگ در طبقه‌ی ۱۷۲ اختصاص دهد و در آن محیط بسته و شرایط بسیار دشواری که او در آن مجبور است زندگی کند، واکنش‌ها و رفتارهای او را بررسی می‌‌کرد و نشان می‌داد. به این صورت، به درون گورنگ نزدیک و نزدیک‌تر می‌شد و به تصویری ناب از یک انسان در شرایط محیطی دشوار دست می‌یافت و در همانجا بود که فیلم می‌توانست برای حر‌ف‌هایی که در ابتدای متن آورده شد، تحلیلی جذاب و نمایشی واقع‌گرا از آن باشد. در عوض فیلمساز تمام ایده‌ها و موقعیت جذابی که از طریق این ایده‌ خوب خلق کرده، به نفع نمادبازی و میل به تفسیر شدن به باد داده است. بله، در مورد پایان فیلم خیلی چیزها می‌توان گفت؛ مثلا می‌توان گفت که این دختر را که به بالا می‌فرستند، پیامی است از نسل اکنون با پشتی از گذشته که وداع گفته و حال نیز رفتنی است و دختر نماد نسل آینده است و پیام راستین این نسل که جهت تغییر سیستم بی‌عدالت کاپیتالیزم، به بالا فرستاده می‌شود اما سوال اصلی اینجاست که چرا گورنگ همراه با این دختر به بالا نمی‌رود؟ پیرمرد ناگهان جلوی چشمش ظاهر می‌شود و می‌گوید که دختر پیام است و تنها او باید به بالا فرستاده شود. شوخی کافی نیست؟ این تمهید بسیار پیش پا افتاده است و پایان فیلم بسیار بسیار احمقانه و بد!

تازه می‌توان خیلی تفاسیر و تعابیر دیگری نیز به فیلم نسبت داد؛ مثلا می‌توان به کل این فیلم را خیالی خواند یا پایانش را در ذهن شخصیت اصلی تصور کرد و با بیان اینکه آن کلوز آپی که فیلمساز از چهره‌ی گورنگ می‌دهد و سپس کاتی که می‌زند به دختر در حال بالا رفتن، به نوعی موقعیتی است که در ذهن گورنگ رقم می‌خورد. بله از این  دست حرف‌ها زیاد می‌شود راجع به فیلم زد اما واقعا جالب نیستند! چرا که یک جور نقض غرضند. باید تنها به واقعیت فیلم و آنچه که هست توجه داشته باشیم. هر آنچه که هست، همانی است که می‌گوید. نه آنچه که شاید می‌خواسته بگوید اما با ترس و لرز و با لکنت نمی‌تواند بگوید. یکی از مهم‌ترین چیزهایی که در فیلم از دست می‌رود، آن جنونی است که در ابتدای فیلم وجود دارد و در چند قسمت از فیلم به چشم می‌خورد حتی تلاش گورنگ به همراه یار سیاه پوستی که بعدا او را در طبقه شش پیدا می‌کند، تماشایی و جالب توجه است اما چه حیف که فیلمساز چندان رابطه‌ی این دو شخصیت را پرداخت نمی‌کند و گذرا از آن‌ها عبور می‌کند؛ مانند تمام ایده‌های خام فیلم که همگی در سطح مانده‌اند و عمقی ندارند.

 

منبع: سایت بازی رایانه

  • حامد زاحدی